تا به حال بارها برندهای نام آشنای جهانی مانند اپل، کوکاکولا و سامسونگ را در فیلمها و سریالها مشاهده کردهایم. آیا ظاهر شدن لوگوهای این برندها به صورت کاملا تصادفی است؟ امروزه بسیاری از تماشاچیان سینما و حتی سینمای خانگی دیگر حوصله مشاهده بسیاری از تبلیغات تلویزیونی ما بین یا ابتدای سریالها و فیلمها را ندارند، پس چه باید کرد؟
بازاریابان برندها مانند همیشه با روشها و استراتژیهای جدید به سراغ بازار هدف خود میروند، روشی که قدمتی دیرینه دارد و متعلق به قرن 19 میلادی است. سبکی که شروع آن را ژول ورن» نویسنده معروف داستانهای علمی و تخیلی رقم زد.جاگذاری محصول (Product Placement) یا بازاریابی تعبیه شده (Embedded Marketing) از استراتژیهای بازاریابی تلویحی محسوب میشود که سالها است در تمام دنیا بهویژه از سوی نامهای مطرح جهانی جهت شناساندن محصولات و خدمات مورد استفاده قرار گرفته است. این روش با ایجاد ارزش و برقراری رابطه عاطفی و احساسی عمیقتر با برند و بدون آنکه مخاطب را مجبور به خرید کند شرایطی را بهصورت نامحسوس فراهم میکند تا مخاطب هدف، تصمیم به خرید محصول مورد نظر گیرد.
همانطور که مشاهده میشود، امروزه بسیاری از تماشاچیان سینما و حتی سینماهای خانگی دیگر حوصله مشاهده بسیاری از تبلیغات تلویزیونی مابین یا ابتدای سریالها و فیلمها را ندارند و حتی امروزه به علت استفاده خانگی از محصولات، مخاطب میتواند به راحتی از مشاهده تبلیغات صرفنظر کند.در واقع این استراتژیهای بازاریابی تلویحی از قرن 19 میلادی آغاز شد. زمانی که ژول ورن» نگارش رمان مشهور خود دور دنیا در 80 روز» را آغاز کرد، شهرت وی باعث شد تا شرکتهای مطرح کشتیرانی و حمل و نقل آن زمان از او بخواهند تا نام آنان را در داستان خود بیاورد. البته اینکه ژول ورن» بابت این موضوع مبلغی دریافت کرده است یا نه هیچ مدرکی در دست نیست.با ظهور تلویزیون و جایگزینی آن به جای رادیو، در ابتدا روش بازاریابی تعبیه شده در سریالهای خانوادگی با حضور برندهای مطرحی همچون یونیلور و پروکتر اند گمبل آغاز شد. از این دسته مشارکت برندهای مطرح میتوان به حضور برند خودرو فورد از سال 1961 تا 1966 در سریال مطرح Hazel نیز اشاره کرد. در دنیای موسیقی نیز در هر زمان ما شاهد استفاده از این نوع بازاریابی هستیم که البته در دنیای موسیقی از آن بهعنوان مشارکت برند» (Brand Partnership) نیز یاد میشود.
انواع بازاریابی تلویحی
بهطور کلی میتوان گفت که در این نوع بازاریابی دو روش استفاده میشود: روش اول که از آن بهعنوان نوع ابتدایی (Basic) یاد میشود و در آن لوگو یا محصول برند تنها از سوی تماشاچی دیده میشود و شخصیت فیلم هیچ سخنی از برند بر زبان نمیآورد، ولی در روش دوم که به نوع پیشرفته (Advanced) مشهور است، شخصیت فیلم نام برند را نیز به زبان میآورد.
هزینهها و بازخورد
سالانه برندهای آمریکایی مبالغ بسیار قابل توجهی را صرف تبلیغات در رسانههای مختلف میکنند: 64 میلیارد دلار تبلیغات تلویزیونی و 16 میلیارد دلار تبلیغات رادیویی، تاثیرگذاری و جایگاه این گونه تبلیغات را مشخص میکند و نشاندهنده آن است که تبلیغات سنتی بهویژه تبلیغات تلویزیونی بهطور قابل توجهی رو به افول است و حتی بیان شده است تاثیرگذاری این گونه تبلیغات تنها 30 درصد است. بر اساس آمار ارائه شده، 66 درصد تماشاچیان برنامههای تلویزیونی و 90 درصد تماشاچیان فیلمهای خانگی دیگر علاقهای به مشاهده تبلیغات در حین برنامه ندارند و از آن میگذرند. از اینرو 78 درصد بازاریابانی که عقیده بر کاهش شگرف تاثیرگذاری تبلیغات تلویزیونی دارند، دست به اقدام جدیدی زدند و رویکرد خود را به سمت بازاریابی تلویحی تغییر دادهاند. طبق گزارش مجله تحقیقات بازاریابی و مدیریت»، برندها در سال 2012 مبلغی معادل 25/ 8 میلیارد دلار صرف تبلیغات غیرمستقیم محصولات خود کردهاند و نیز در مقابل مبلغی معادل 14میلیارد دلار افزایش فروش را شاهد بودهاند که همچنین در سال 2010 مبلغ یک میلیارد دلار در بازیهای ویدئویی و نیز در سال 2009 مبلغ 6/ 3 میلیارد دلار در موزیک ویدئوها هزینه شده است.
البته درآمد و جایگاهی که برند پس از این گونه بازاریابی در کوتاهمدت به دست میآورد بسیار قابل توجهتر از مبلغی است که به تولیدکننده فیلم یا سریال پرداخت میکند. به زبان ساده میتوان گفت، این نوع بازاریابی روشی کاملا برد – برد محسوب میشود، زیرا از طرفی تولیدکنندگان فیلمها و سریالها مبالغ قابلتوجهی را از برندهای مطرح دریافت میکنند و از طرف دیگر برندها نیز در زمانی کوتاه شاهد افزایش قابل توجهی در فروش محصولات خود هستند. بهعنوان مثال سری فیلمهای جیمزباند در هر قسمت مبلغی برابر با 100 میلیون دلار از برندهای تجاری مطرح جهت استفاده از محصولاتشان دریافت کرده است که BMW افزایش فروش 5/ 12 درصدی را در یکی از فیلمهای آن تجربه کرده است. همچنین در سال 1986 و در فیلم Top Gun و با حضور تام کروز که عینک برند Ray Ban را بر چشم داشت، این محصول شاهد 40 درصد افزایش در فروش بود، به علاوه در سال 1983، افزایش 65 درصدی فروش شکلات Hershey بهدلیل حضورش در فیلم تخیلی E.T بود.
نکته قابل توجه در این است که با توجه به سود و جایگاهی که نصیب برندها میشد، آنان مبالغ ناچیزی را میپرداختند: شکلات Hershey تنها مبلغ یک میلیون دلار بابت فیلم E.T و اتومبیل BMW جهت نمایش محصولش در فیلم جیمز باند در سال 1995 تنها مبلغ 3 میلیون دلار پرداخت کردند که BMW در همان سال رشد 240 میلیون دلاری را تجربه کرد. البته امروزه نظر به جایگاه ویژه این گونه از تبلیغات، بین 3 تا 10 میلیون دلار و حتی در برنامههای بلندمدت تلویزیونی تا 50 میلیون دلار افزایش یافته است.
بازاریابی تلویحی مع
حال صحبت از مفهوم دیگری با نام Reverse Product Placement، که معادل بازاریابی تلویحی مع» است به میان آمده است. این مفهوم تقریبا نو با ظهور دنیای مجازی، بازیهای کامپیوتری و تصاویر سهبعدی پا به عرصه دنیای بازاریابی گذاشت. در این روش به جای اینکه مانند نسخه قدیمی از محصولات واقعی موجود در فیلمها و سریالها استفاده شود، ابتدا تولیدکنندگان برای اولین بار به ارائه یکسری محصولات در دنیای مجازی و بازیهای ویدئویی میپردازند که هیچگاه در دنیای واقعی و قفسه فروشگاهها وجود ندارند و پس از اینکه در بازی ویدئویی توسط مخاطب هدف دیده و شناخته شد، پس از مدتی این محصول در فروشگاهها و دنیای واقعی ظاهر میشد.این روش کاملا هوشمندانه و ظریف بهطور غیر مستقیم مخاطب هدف را به خرید دعوت میکند که بهدلیل ماهیت این روش از آن بهعنوان برندینگ تخیلی (Fictional Branding) نیز یاد میشود.
همچنین امروزه تایید شده است که ارائه محصولات در بازیهای ویدئویی بسیار تاثیرگذارتر از ارائه در برنامههای تلویزیونی و سینمایی است. چرا که در این روش، شخص بازیگر در بازی بهطور مستقیم و بیواسطه با محصول مورد نظر در تعامل و ارتباط است. مثالی از این روش را میتوان به بازی ویدئویی Final Fantasy و حضور برند ژاپنی نوشیدنیهای انرژیزا Suntory» یا شکلات مخصوص سری داستانهای هری پاتر» مربوط به شکلات Cap Candy اشاره کرد.
البته این نوع بازاریابی تنها محدود به محصولات غذایی و نوشیدنی نیست و میتواند طیف گستردهای از محصولات مصرفی همچون: الکترونیک، پوشاک، ساعت و اسباب بازی را نیز شامل شود.بهطور مثال، برند آمریکایی تولیدکننده شلوارهای جین، محصول جدیدی از شلوارهای خود را چند ماه پیش از ارائه به بازار در بازی ویدئویی Second Life به نمایش گذاشت.
عدم جاگذاری محصول
این روش اغلب زمانی استفاده میشود که تولیدکنندگان فیلم در نظر ندارند تبلیغ برند را در فیلم خود نمایش دهند، این رویکرد در بسیاری از اوقات بهدلیل آن است که بابت حضور برند مربوطه مبلغی را دریافت نکردهاند. در این حالت، محصول بدون آنکه لوگوی آن دیده شود نمایش داده میشود.
انواع روشهای عدم جاگذاری محصول»
• روش تخیلی: در این سبک، تولیدکننده و کارگردان فیلم یا سریال، محصولی تخیلی را نمایش میدهد که چه از لحاظ ظاهر و حتی رنگبندی مشابه محصول واقعی است و اصولا تنها در نام آن تغییرات زیرکانهای صورت گرفته است. از این رو، بیننده با مشاهده این محصول تخیلی که در دنیای واقعی هیچ جایی ندارد تنها یاد محصول واقعی افتاده و برند مورد نظر در ذهن وی تداعی میشود.
بهعنوان مثال در سریال Scrubs ما شاهد حضور برند Coffee Bucks بودیم که دقیقا مشابه استار باکس مشهور بود یا سریال تلویزیونی My Name is Earl و حضور شکلات ساختگی Tit Tat که تداعیکننده برند مشهور شکلات Kit Kat بود.
• روش غیر برند: در این روش تولیدکنندگان فیلم و سریال بهطور کاملا آگاهانه و با وجود استفاده از محصولات برندهای مطرح و واقعی به حذف لوگوی آنها به صورت دیجیتال و یا حتی فیزیکی میپردازند. میتوان گفت بهترین روش جهت بازاریابی تعبیه شده به گونهای است که:
1- نام محصول توسط بازیگر مطرح شود.
2- محصول در فیلم مورد استفاده قرار گیرد.
3- محصول کاملا در فیلم نمایش داده شود.
4- ارتباط احساسی بین محصول و شخصیت اصلی فیلم برقرار شود.
5- از محصول بهعنوان استعاره در فیلم استفاده شود.
بیش از 15 سال است که هر ساله گزارشی توسط سایت Brandchannel با بررسی جایگاه برندها در فیلمهای سطح اول، به معرفی بهترین و بدترین فیلمهایی میپردازد که از روش بازاریابی تلویحی بهره بردهاند. در سال 2015 برند اپل با حضور در یک چهارم فیلمهای صدر اول بهعنوان اولین برند لیست قرار گرفت.
یکی از موضوعات مهمی که گاهی اوقات توسط کارگردانان و تهیهکنندگان فیلمهای مطرح در استفاده از برندها نادیده گرفته میشود، استفاده بیش از حد و ناشیانه از برندها طی نمایش فیلم است. به همین دلیل سری چهارم فیلمهای مطرح Transformer با نام Age of Extinction (عصر انقراض) از سوی بسیاری از منتقدان بازاریابی لقب بدترین فیلم از لحاظ استفاده بیش از حد از برندها را به خود اختصاص داد. در انتها میتوان نتیجه گرفت که بهرغم برخی جنبههای منفی در این روش، این رویکرد همچنان مورد استفاده گسترده برندهای مطرح قرار گرفته و نیز فواید ذیل را برای برند به همراه دارد: دستیابی به دیدگاه، توجه و علاقه قابل توجهی از مخاطب هدف، افزایش آگاهی برند، افزایش ضریب یادآوری و تداعی برند، به رسمیت شناختن فوری برند در رسانه و بهویژه فروشگاه در زمان خرید، ایجاد تغییر مثبت در دیدگاه و ارزیابی کلی مصرفکننده، ایجاد ارتباط احساسی مناسب بین مصرفکننده و برند و نیز تقویت جایگاه برند و ارائه جایگاه بیش از واقعیت از برند در ذهن مخاطب.
منبع: پایگاه تخصصی اتاق ارتباط با مشتری
استارباکس چون قهوه خیلی درجه یکی به مشتریانش می دهد معروف است؟ یا به خاطر حس لذتی که مشتری موقع نوشدن قهوه در مغازه استارباکس تجربه می کند؟ همه ما هزاران بار شنیدیم که مشتریان تاج سر ما هستند و همیشه حق با مشتری است و ….! اما واقعا چقدر در طول روز به این شعار عمل می کنیم؟
چند بار وقتی از تماس های مکرر مشتری عصبانی و کلافه شدیم باز هم لبخند می زنیم و با صبر و حوصله جواب سوالاتش را می دهیم؟
تقریبا اکثر محصولات تولیدی شرکت های مختلف کیفیت قابل قبول و استانداردی دارند و نقطه تمایز شرکت ها نه در محصولاتشان بلکه در نحوه سرویس دهی و مراقبت از مشتریان و درنهایت تجربه ای است که به مشتری منتقل می کنند.
هفته اول اکتبر، هفته ملی سرویس دهی به مشتریان” در امریکاست. گفتیم این بهانه خوبی است که ما هم نگاهی دوباره به نحوه سرویس دهی و مراقبت از مشتریان خودمان بیندازیم.
باید بدانیم که مشتریان، ما را فقط با رقبایمان مقایسه نمی کنند. بلکه با دیگر شرکت هایی که با آنها کار می کنند و بهترین تجربیاتشان از کار با آنها، مقایسه می کنند. برای مثال اگر شرکت تامین کننده مواد اولیه شان تجربه ای بی نظیر از سرعت و دقت در پاسخگویی به درخواست ها را به ایشان ارائه کند، از شما که شرکت طراحی وبسایت هستید نیز همان کیفیت سرویس دهی را انتظار دارند.
حال سه روش بسیار ساده برای شگفت زده کردن مشتریان را معرفی می کنیم:
از مشتریان تشکر کنیم! بله تشکر!
به مشتریان خوب خود ایمیلی ارسال کنید و یا حتی تماس بگیرید و صمیمانه از آنها تشکر کنید. برای مثال می توان چنین ایمیلی ارسال کرد:
آقای اکبری
مدیرعامل شرکت ….
امیدوارم که خوب و خوش باشید. من علی رحیمی هستم. ما تا به حال یکدیگر را ملاقات نکرده ایم اما من صمیمانه از این که شما همکاری می کنم خوشحالم و برایتان آرزوی موفقیت می کنم.
قربان شما
علی رحیمی»
منتظر تماس مشتری نشویم، ما به سراغش برویم
شما به عنوان کارشناس خدمات پس از فروش و یا پشتیبانی از مشتریان، براساس تجربه کاری خودتان مشکلاتی که احتمال پیش آمدن آنها بالا است را می شناسید. خیلی خوب است که این نوع مشکلات را مشخص کنید و پیش از آنکه برای مشتریان پیش بیایند، به مشتری اطلاع رسانی کنید و او را آموزش دهید. با همین تکنیک ساده می توانید به مشتری حس خاص بودن و مورد توجه بودن را منتقل کنید. با این کار به مشتری می گویید من اختصاصا حواسم به مشکلاتی که می توانست برای شما پیش بیاید، بود و به وقت و انرژی شما اهمیت دادم. مطمئن باشید که مشتری دیگر نمیتواند از شما جدا شود!
من هم مسئول مشتری دیگران هستم
تمامی افراد در شرکت شما باید به عنوان کارشناسان نگهداری و خدمت رسانی به مشتریان فعالیت کنند. پشتیبانی مشتریان اسم یک دپارتمان سازمانی نیست. بلکه یک فرهنگ سازمانی است که کلیه افراد و کارمندان یک شرکت را شامل می شود. اگر مشتری تماس گرفت و درخواست کمک داشت، سریع نگوییم ما مسئول پاسخگویی نیستیم. سعی کنیم دوستانه برخورد کنیم و تا جای ممکن سریع و دقیق به مشتری پاسخ دهیم. حتی خوب است پس از پاسخگویی به مشتری از مسئول مربوطه پیگیری کنیم و مطمئن شویم مشکل مشتری برطرف شده باشد.
منبع : سرونو
باتشکر از پایکاه تخصصی اتاق مدیریت ارتباط بامشتری
یکی از مشکلترین و مهمترین چالشهای پیش روی شما به عنوان یک کارآفرین، تصمیمگیری در مورد قیمت محصولات یا خدماتتان است. اگرچه، برای قیمتگذاری مناسب یک فرمول مشخص وجود ندارد اما خوشبختانه راهبردهایی وجود دارند، که شما را در تعیین بهای درست کمک خواهند کرد.قبل از پرداختن به این راهبردها، در قالب مدلهای قیمتگذاری، توجه به عوامل زیر ضروری است:
منبع: پایگاه تخصصی اتاق مدیریت ارتباط با مشتری
جایگاه محصول- جایگاه محصول شما در بازار کجا است؟ آیا قیمت در تعیین جایگاه محصول نقش کلیدی دارد؟ کالای شما قرار است در فروشگاههای لوکس به فروش برسد یا در فروشگاههای تخفیفدار عرضه شود؟ همچنان که قیمت پایین نقش اساسی در فروشگاههای تخفیف دار دارد، در فروشگاههای لوکس تاثیر منفی روی تصور مشتری از کالای شما خواهد داشت؛ بنابراین، قیمت باید با جایگاه محصول سازگار باشد.
منحنی تقاضا- همان طور که میدانید قیمت تاثیر مستقیم بر مقدار تقاضا از طرف مشتریان دارد. هر قیمتی منجر به سطح مختلفی از تقاضا میشود. حتما به تحقیقات بازار ولو به صورت ساده بپردازید. با طرح سوالاتی از قبیل آیا شما این محصول یا خدمت را با مبلغ آ» ریال خریداری میکنید؟ با مبلغ ب» ریال چطور؟ حتی یک کارشناس ساده بازاریابی نیز میتواند با تهیه یک منحنی تقاضا شما را از درصد احتمالی خریداران تان به قیمتهای آ» و ب» مطلع سازد.
هزینهها- انواع هزینههای متغیر و ثابت محصولات یا خدماتتان را به خوبی شناسایی و محاسبه کنید. به خاطر داشته باشید که سود ناخالص (بهای فروش منهای قیمت تمام شده) باید بیشتر از هزینههای سربار ثابت باشد تا فعالیت شما سودآوری داشته باشد. عدم توجه کافی بسیاری از کارآفرینان به این موضوع به ظاهر ساده باعث ایجاد مشکل در کسب و کار آنان میشود.
عوامل محیطی- آیا محدودیتهای قانونی خاصی برای قیمتگذاری شما وجود دارد؟ برای مثال در بعضی از مناطق با توجه به شرایط اقلیمی و غیره قوانین ویژهای در نحوه قیمتگذاری برخی از کالاها و خدمات اعمال میشود. یکی دیگر از عوامل محیطی، واکنش رقبا به قیمت شما است. برای نمونه، آیا قیمت خیلی پایین شما را وارد جنگ قیمت نمیکند؟ پس، به عوامل محیطی تاثیرگذار بر قیمت خود توجه کنید.
اقدام بعدی، تعیین اهداف قیمتگذاری است. قیمتگذاری مناسب جدای از پرداختن به ارزش کالا یا خدمت ارائه شده میتواند اهداف ضمنی دیگری را نیز در نظر داشته باشد. اهدافی از قبیل:
سود حداکثر در کوتاهمدت- این هدف اگرچه جذاب به نظر میرسد، روش بهینهای برای سودآوری در درازمدت نیست. این رویکرد در سازمانهایی مرسوم است که به اصطلاح خود راهانداز» (bootstrapping) نامیده میشوند. در این سازمانها هدف استفاده تمام و کمال از تمامی منابع مالی داخلی سازمان برای رفع نیازهای مالی است. همچنین، این روش در بنگاههای اقتصادی کوچکی که به دنبال سرمایهگذاران هستند، رایج است. آنها به این طریق قادر خواهند بود سودآوری سرمایه را در کوتاهترین زمان به مخاطبان خود نشان دهند.
درآمد (revenue) حداکثر در کوتاهمدت- در این روش سازمان توجه ویژهای به حداکثر رساندن سود در درازمدت دارد. به این شکل که با قیمتگذاری متناسب با ارتقای فروش از یک طرف به افزایش سهم خود در بازار و از سوی دیگر به کاهش هزینهها (حاصل از تولید بیشتر) از طریق صرفه اقتصادی در مقیاس (economies of scale) دست مییابد. برای مثال، در سازمانهای با بنیه مالی قوی یا شرکتهایی که به تازگی سهامی عام شدهاند، عامل درآمد، مهمتر از سود تلقی میشود. درآمد بالا با سود کم، یا حتی ضرر، موید تلاش سازمان برای دستیابی به سهم بازار بیشتر است که نهایتا منجر به سودآوری خواهد شد. نمونه بارز این گونه شرکتها، آمازون دات کام (فروشگاه کتاب اینترنتی) است که برای چندین سال متوالی رکورددار درآمد بود، بدون اینکه سودآوری داشته باشد. افزایش ارزش سهام این شرکت در آن زمان به خوبی نشاندهنده اعتماد ایجاد شده - حاصل از درآمد بالا - در سرمایهگذاران بود.
افزایش حاشیه سود- دخیل دانستن این فاکتور در قیمتگذاری زمانی خیلی مناسب است که تعداد فروش یا بسیار پایین است یا گاه و بیگاه بوده و قابل پیشبینی نیست. برای مثال، در قیمتگذاری جواهرات یا خودروهای سفارشی یا محصولات و خدمات لوکس دیگر عامل حاشیه سود بالا به خوبی لحاظ میشود.
تمایز- از یک جهت، تعیین قیمت پایین برای محصولات به شما مزیت رقابتی داده و باعث تمایز شما از رقبا میشود. از طرف دیگر، اتخاذ قیمت بالا میتواند موید کیفیت بالای محصولات باشد. بعضی از افراد در خرید خود به قیمت اهمیت بسزایی میدهند. کم نیستند مشتریانی که لابستر سفارش میدهند، فقط به این علت که میخواهند گرانترین غذای منو را انتخاب کرده باشند. بنابراین، بسته به خطمشی کلی سازمان، در قیمتگذاری عامل تمایز خود را از سایرین فراموش نکنید.
بقا- در مواقع خاص همچون جنگ قیمت با رقبا، کاهش تقاضایا حتی اشباع بازار بهگونهای قیمت خود را تعیین کنید که فقط پوششدهنده هزینهها باشد. به اینترتیب قادر خواهید بود به تولید و ارائه خدمات خود ادامه دهید. حال که به نکات ضروری و اهداف پنهان و آشکار قیمتگذاری اشاره شد، نوبت به پرداختن به روشهای عملی قیمتگذاری میرسد. همچنان که پیشتر نیز اشاره شد برای تعیین قیمت، یک فرمول واحد وجود ندارد. با درنظر گرفتن عوامل و اهداف ذکر شده و چهار روشی که توضیح داده خواهند شد، میتوانید یک قیمت صحیح برای محصول یا خدمت خود محاسبه کنید.
1- قیمــتگذاری افزون بر هزینــه (cost-plus)»- در این روش قیمت شامل جمع هزینههای مواد اولیه، تولید و هزینههای ثابت به اضافه درصد مشخصی از سود است. همان طور که میدانید، بعضی از هزینهها ارتباط مستقیم با تعداد کالای تولیدی دارند. بنابراین، دانستن حجم تولید و فروش جاری یا مورد انتظار ضروری است. برای مثال، اگر هزینه مواد اولیه و تولید یک کالا 20 دلار باشد. هزینه ثابت هر واحد کالا با نرخ تولید جاری 30 دلار باشد. جمع کل هزینهها 50 دلار میشود. حال، اگر سود مورد نظرتان را 20 درصد در نظر بگیرید، مبلغ 10 دلار هم به جمع هزینه افزوده و قیمت نهایی کالا 60 دلار تعیین میشود. مادامی که محاسبه هزینهها و نرخ تولید صحیح باشند، تولید شما سودآور خواهد بود.
2- قیمتگذاری بازده مورد نظــر
(target return)»- قیمت خود را بهگونهای تعیین کنید که با نرخ بازگشت سرمایه (ROI) مورد انتظار شما مطابقت داشته باشد. به عنوان نمونه، همان طور که در مثال قبل اشاره شد، فرض کنید که جمع کل هزینهها 50 دلار است، برآورد فروش در سال اول 1 هزار عدد کالا است و کل سرمایهگذاری شما نیز 10 هزار دلار است. اگر بخواهید که در سال اول کل سرمایه به شما بازگردد (نرخ بازده 100 درصد)، باید مبلغ 10هزار دلار سود از فروش 1هزار عدد کالا به دست آورید. بنابراین باید 10 دلار سود به جمع هزینه هر کالا اضافه کنید.
3- قیمـتگذاری بر مبنــای ارزش (value-based)»- در این روش قیمت بر پایه ارزش کالا از دیدگاه مشتری تعیین میشود. این نوع قیمتگذاری معمولا بیشترین سود را به همراه دارد. البته نحوه تعیین قیمت به این شیوه چندان هم ساده نیست. بهای کالا یا خدمت رابطه مستقیم با بازده آن دارد. برای روشن شدن موضوع به این مثال توجه کنید: فرض کنید که مشتری با خرید کالای ذکر شده در مثال قبل سالانه مبلغ 1000 دلار پس انداز یا به عبارت دیگر کمتر هزینه میکند- مصرف کمتر برق به عنوان نمونه یا هر کالایی با طول عمر بیشتر. در این حالت، قیمت 60 دلار بهایی ناچیز برای کالایی با چنین خصوصیتی است. بالطبع مشتری حاضر است حتی تا مبلغ 300 یا 400 دلار برای چنین کالایی بپردازد؛ چرا که بهراحتی در طول چند ماه، بهای پرداخت شده از طریق هزینه کمتر به او بازگردانده میشود.
4- قیمتگذاری روانشناختی»- توجه به برداشت مشتری از بهایی که برای کالای خود در نظر گرفتهاید، ضروری است. عوامل متعددی در نوع برخورد مشتری با بهای تعیین شده از جانب شما دخیل هستند؛ به طور خلاصه به پاره ای از این عوامل اشاره میشود.
جایگاه قیمت- اگر قرار است که بهعنوان ارزانترین کالای موجود (با حفظ کیفیت برابر با رقبا) در حوزه فعالیت خود معرفی شوید باید قیمت شما کمتر از رقبا باشد. همچنان که اگر تمایل دارید به مشتری نشان دهید که کالای شما از کیفیت بالاتری برخوردار است، باید قیمت شما بیشتر از قیمت رقبا باشد. در غیر این صورت قیمت تعیین شده مطابق بعد روانشناختی مشتری لحاظ نشده است و به تبع آثار سویی به همراه خواهد داشت.
قیمت مردمپسند (popular price point)- معمولا برای هر کالا یا دستهای از کالاها یا خدمات، محدوده» یا نقطه» مشخصی از قیمت مردمپسند وجود دارد. این نقاط از مطالعات بازاریابی به دست آمده و به تجربه ثابت شده است. برای مثال، قیمت زیر 100 دلار یکی از همین نقاط قیمت عامهپسند است. برای بسیاری از کالاها قیمت زیر 20 دلار قیمت مردمپسند تلقی میشود. غذاهای زیر 5 دلار بسیار مورد اقبال مشتریان قرار دارد. پایینآوردن قیمت تا محدوده قیمت مردمپسند اگرچه حاشیه سود شما را کم میکند، با افزایش فروش به راحتی جبران سود از دست رفته را خواهد کرد.
قیمت عادلانه- در بعضی از مواقع اهمیتی ندارد که ارزش واقعی کالا چقدر است. از نظر مشتریان قیمت باید عادلانه باشد تا حاضر شوند آن را بپردازند. اگر به راحتی مشخص است که بهای تمام شده کالای شما حدود 20دلار است، چطور ممکن است که بتوان آن را 2 تا 3 هزار دلار قیمت گذاشت، حتی اگر ارزش کالا بر مبنای بازده آن 10هزار دلار باشد. در این صورت مشتریان فکر میکنند که فریب خوردهاند. متاسفانه، موضوع به همین سادگی است. یک تحقیق ساده بازاریابی میتواند شما را از حداکثر بهایی که مشتریان احتمالی حاضرند برای کالای شما بپردازند، آگاه سازد.
حال، چگونه میخواهید تمام محاسبات ذکرشده را در قیمتگذاری خود لحاظ کنید؟ توجه به اصول پایانی ذیل شما را در محاسبه یک قیمت جامع بیشتر کمک خواهد کرد. قیمت شما باید به قدر کافی از هزینهها بیشتر باشد تا بتواند نوسانات منطقی مقدار فروش را پوشش بدهد. ا
گر پیشبینی فروش غلط از آب در بیاید، تا چه مقدار خطا، همچنان سازمانی سودآور خواهید بود؟ مقدار ایدهآل چیزی حدود 50 درصد خطا است. اصل بعدی این است که باید اموراتتان بگذرد. برای خود حقوق محاسبه کردهاید؟ قیمت شما باید تمام هزینههای پنهان و آشکار و حتی سرمایهگذاری مجدد را درنظر داشته باشد و کلام آخر اینکه قیمت هرگز نباید کمتر از جمع هزینهها و بیشتر از قیمت عادلانه باشد. اگرچه این نکته به ظاهر بدیهی است، بسیاری از کارآفرینان به راحتی مرتکب این اشتباه میشوند. اگر مشتریان حاضر نیستند آن قدری بپردازند که هم هزینهها و هم سود شما را پوشش بدهد، مطمئن باشید که کل طرح کسب و کار شما احتیاج به بررسی مجدد دارد. قیمتگذاری یک مقوله پیچیده و مشکل است. بدیهی است که شما باید از کالای خود منفعت کسب کنید؛ اما به خاطر داشته باشید زمانی یک کالا دارای ارزش میشود که کسی حاضر باشد، برای آن وجهی پرداخت کند.
منبع: پایکاه تخصصی اتاق مدیریت ارتباط با مشتری
اصل عدم قطعیت شاید از اصول فراموش شده ی مدیران ایرانی باشد. مدیران و کارشناسانی که در خصوص سهم بازارشان، ساختار مدیریتشان، ساختار تصمیم گیریشان یا محاسباتشان با قطعیت صحبت میکنند و حواسشان نیست برخی اصل های پیشفرض ذهنی آنها در واقع نظریه هایی شکننده هستند.
در کارگاه ارتباط با مشتری برای درک بهتر این اصل ، در خصوص ماده ی تاریک صحبت کردیم و اینکه چطور فیزیکدانان درسالهای اخیر فهمیده اند ۹۵ درصد از جرم جهان از ماده ای موسوم به ماده تاریک تشکیل شده است که ما آن را نمیبینیم . به این دلیل که این ماده اثری بر نور نمیگذارد اما دارای جرم است.
ترسناک ترین چیز برای یک مدیر این است که روزی متوجه شود تمام آنچه در سازمان میبیند یا به او نشان میدهند، قسمت مرئی سازمانش است و ۹۵ درصد از جرم سازمانش را نمیبیند! جرمی که گرانش دارد و سرعت سازمان را کند میکند اما دیده نمیشود
مهندس مهدی بدیعی
مدیر عامل اتاق مدیریت ارتباط با مشتری
آیا میدانید قاتلین فروش،مشتری را فراری می دهند ؟ برای هر کسب و کار و هر فروشنده ای ممکن است مواردی پیش آمده باشد که مشتری را از دست داده باشد.برخی اوقات برخی فروشندگان بدون درنظر گرفتن رقبایی که منتظر قاپیدن مشتری های آنها هستند، خود به دست خود و با اشتباهاتشان، مشتری را رد کرده و فرآیند فروش را بی نتیجه می کنند.
اگر هر فروشنده ای از همچین شرایطی درس گیرد، قطعا فروشنده ای موفق خواهد بود. بعلت تجربه گذشته انها می دانند که از دست دادن مشتری بسیار راحت اتفاق می افتد و مراقبند که دیگر برایشان این اتفاق نیفتد.
خوب است ما هم از تجارب دیگران درس گیریم تا این اتفاق برای ما نیفتد. عوامل متعددی برای از دست رفتن فروش وجود دارد که در ادامه مطلب به آنها اشاره می نماییم
ابتدا باید در رفتارتان مثل یک کارشناس حرفه ای اهل فن نمایان شوید و با ظاهر خوب و آراسته و با اطمینان، مشتری را متمرکز بر بیان اطلاعات فنی خود کنید. عدم برخورداری از چهره حرفه ای می تواند قاتل فروش شما باشد.
استفاده از کلام نامناسب نیز دومین مورد است که می تواند مشتری شما را فراری دهد. اگر واژه های حرفه ای مانند قرارداد، فرم سفارش و موافقتنامه اولیه را جابجا بکار ببرید، از آنجا که بار معنایی و حقوقی این کلمات متفاوت هستند، تصویری اشتباه در ذهن خریدار می سازید که وی را به تردید فرو برده و تصمیم خود را به تعویق می اندازد.
در ضمن رفتار شما نیز در اعتماد خریدار موثر است. روابط دوستانه می تواند اعتماد خریدار را به دنبال داشته باشد. پس دیگر قاتل فروش می تواند عدم توجه به ایجاد رابطه گرم و دوستانه باشد.بیش از حد حرف زدن نیز می تواند فرآیند فروش را با شکست مواجع کند.
مورد دیگر این است که در برخورد با مشتری باید ابتدا با پرسیدن سوالاتی بفهمید که وی واجد شرایط خرید کالا یا خدمات شما هست یا نه . پس تشخیص شایستگی مشتری در خرید مهم است .
دیگر عامل اشتباه این است که بسیاری فروشندگان در هنگام معرفی کالا یا خدمات هر چه در چنته دارند رو می کنند. حتی اگر مشتری تصمیم به خرید گرفت باز هم آنها ادامه می دهند.
این مورد که آنها نمی دانند چه زمانی معرفی را به پایان برسانند هم وبرانگر می تواند باشد. باید بدانید چگونه مرجله خاتمه فروش را انجام دهید و از وی بخواهید کالای شما را بخرد.
مثالی از نمونه سوالاتی که می تواند این فرآیند را برای شما تکمیل کند این جمله ها است: آیا رنگ قرمز این مدل را امروز همراه خود خواهید برد و یا فردا آن را برای شما ارسال نمایم؟ پرداخت نقدی برای شما آسان تر است یا پرداخت از طریق چک و یا کارت اعتباری؟
باز هم به رفتار فروشنده بر می گردیم. فروشنده حرفه ای باید گاهی از خواسته های خود به احترام خواسته های مشتری چشم بپوشد تا فرآیند فروش موفقی ایجاد کند.نباید به مشتری القا شود که به دید مالی به او نگاه می شود.از این رو خودپسندی نیز مشتری را فراری می دهد. با پرهیز از موارد ذکر شده می توانید از فرار مشتری جلوگیری کنید.
شرکت تبلیغاتی ادریس
باتشکر از پایگاه تخصصی اتاق مدیریت ارتباط با مشتری
یک استراتژی برای هر کاری به معنای برنامهای اجرایی برای شماست که شامل تمام جزئیات مانند کارهایی که قرار است انجام شوند و اهدافی که میخواهید در شبکههای اجتماعی به آنها برسید میشود و شما را در جریان کار راهنمایی میکند و به شما نشان میدهد که آیا در کار خود موفق بودهاید و یا شکست خوردهاید. تمام این اطلاعات تنها از طریق داشتن استراتژی بازاریابی شبکه های اجتماعی به دست میآیند.
هرچقدر استراتژی و برنامهریزی شما دقیقتر باشد، تأثیر گذارتر خواهد بود. پس برنامه خود را بسیار باز و غیر قابل مدیریت باقی نگذارید. در این مقاله شما را برای داشتن یک استراتژی موفق برای بازاریابی شبکههای اجتماعی راهنمایی میکنیم.
۱- اهدافی مشخص کنید که با هدف دیگران همراستا باشد
اهداف هوشمندانه داشته باشید (S.M.A.R.T.)
اولین قدم برنامهریزی، مشخص کردن هدفهاست. بدون اهداف شما نمیتوانید بفهمید که آیا در کار خود موفق بودهاید یا خیر.
این اهداف باید:
دقیق باشند (Specific)
قابل اندازه گیری باشند (Measurable)
قابل دسترسی باشند (Attainable)
باربط باشند (Relevant)
برای محدوده زمانی خاصی باشند (Time-Bound)
رعایت این نکات باعث میشود تا اهداف مشخص شده به روند کلی کار شما کمک میکنند و صرفاً اهدافی بیثمر نباشند.
نتیجه کارهای خود را دنبال کنید
دنیال کردن تعداد لایکها و بازدیدها کار سادهای است، اما مهم این است که بدانید کدام موارد آنها واقعی و دارای اهمیتاند و از چه منابعی ریشه گرفتهاند.
شاید لازم باشد تا برای شبکه های اجتماعی مختلف اهداف مختلفی را مشخص کنید. به عنوان مثال تولید کننده لوازم آرایشی و بهداشتی Benefit Cosmetics در کمپین های خود به دنبال شناختهشدن برند خود در بین برندهای تولیدکننده لوازم آرایشی و بهداشتی است. میتوانید کار خود را با نوشتن حداقل ۳ هدف برای بازاریابی شبکههای اجتماعی شروع کنید.
۲- مخاطبین خود را بشناسید
شخصیتی برای مخاطب خود تعریف کنید
شناختن مخاطبان و خواستههای آنها، کلید دستیابی به تولید محتوایی است که لایک و کامنتهای بالایی داشته باشد و به اشتراک گذاشته شود. همچنین برنامهریزی برای تبدیل مخاطبان کنونی به مشتریان آینده نیز بسیار حیاتی است.
اطلاعات واقعی جمعآوری کنید
حدس های بدون دلیل و منطق نداشته باشید، شبکه های اجتماعی میتوانند اطلاعات بسیار زیادی راجع به دنبال کنندههای شما به شما بدهند. مانند اینکه در چه بازه سنی هستند، کا زندگی میکنند و چگونه با برند شما در ارتباطند و نظر آنها راجع به برند شما چیست. این اطلاعات به شما کمک میکنند تا استراتژی بهتری برای نبلیغات خود و دسترسی به مخطبان خود داشته باشید.
به عنوان مثال شرکت Jungoo که شرکتی معادل اسنپ در هند است با آنالیز صفحه Facebook خود متوجه شد که ۹۰ درصد مشتریانش در بازه سنی ۱۸ تا ۳۴ سال هستند و ۶۵ درصد از آنها از دستگاههای اندرویدی استفاده میکنند و با استفاده از این اطلاعات و استراتژی درست برای تبلیغاتشان موفق شدند تا ۴۰ درصد از هزینه های مارکتینگ خود را کاهش بدهند.
۳- جایگاه خود را در بین رقبا بشناسید
به احتمال بسیار بالا، رقبای شما نیز از شبکه های اجتماعی استفاده میکنند و این قضیه بدین معناست که شما میتوانید از کارها و تجربههای آنها بیاموزید.
رقبای خود را آنالیز کنید
مقایسه کار شما با کار رقبا به شما نشان میدهد که آیا در کار خود موفق بودهاید یا خیر. همچنین دیدی از آینده کار شما به شما میدهد که میتواند به شما در هدفگذاری کمک بزرگی بکند.
همچنین این آنالیز و مقایسه فرصت های موجود را به شما نشان میدهد، به عنوان مثال ممکن است که رقیب اصلی شما در توئیتر بسیار قدرتمند باشد اما به اینستاکرام خود اهمیت زیادی ندهد. شما میتوانید مخاطبان خود را به راحتی در این پلتفرم جذب کنید، اما نمیتوانید به راحتی مخاطبان زیادی در پلتفرمی که رقیب شما در آن حکمرانی میکند داشته باشید.
رقبای خود را دنبال کنید و از ایدههای آنها برای کمپینها و تبلیغاتشان استفاده کنید، همچنین میتوانید از کلمات کلیدی که آنها برای رسیدن به مخاطبان استفاده میکنند نیز بهره ببرید.
۴- به بررسی شبکه های اجتماعی خود بپردازید
نتیجه کارهای خود را زیر نظر داشته باشید
اگر از شبکه های اجتماعی استفاده میکنید، به نتایج آن تا به الآن نگاهی بیندازید. به عنوان مثال میتوانید از خودتان این سؤالات را بپرسید:
چه کاری جواب میدهد و چه کاری جواب نمیدهد؟
چه کسانی به شبکه های اجتماعی شما پیوستهاند؟
مخاطبانتان از کدام شبکه های اجتماعی استفاده میکنند؟
وضعیت شبکه های اجتماعی شما نسبت به رقبایتان چگونه است؟
زمانی که به این سؤالات جواب دادید میتوانید برای تقویت نتیجه کارهای خود برنامهریزی کنید.
به دنبال اکانت های تقلبی باشید
در طول پروسه کاری خود ممکن است با پیجهایی که با برند شما و یا با محصولات شما کار میکنند که زیر نظر شما نیستند روبهرو شوید. این پیج ها میتوانند ضرر بزرگی برای شما داشته باشند؛ به عنوان مثال میتوانند مخاطبان شما را به سمت خود جذب کنند.
۵- اکانت های خود را ایجاد کنید و آنها را بهبود ببخشید
مشخص کنید که میخواهید از کدام شبکه های اجتماعی استفاده کنید
به دنبال مشخص کردن اینکه از کدام پلتفرم ها میخواهید استفاده کنید باید هدفی برای هرکدام از آنها مشخص کنید.
به عنوان مثال شرکت Benefit Cosmetics، Tutorial های خود را روی اینستاگرام و Snapchat منتشر میکند و خدمات به مشتریان خود را روی توئیتر متمرکز کرده است.
اکانتهای خود را هماهنگ کنید
بعد از اینکه به این نتیجه رسیدید که از کدام شبکه های اجتماعی میخواهید استفاده کنید، اکانتهای لازم را بسازید و اکانتهای موجود را بروزرسانی کنید تا با هدف شما همراستا باشند. شما باید تمام اطلاعات لازم برای دسترسی مخاطبین مانند کلمات کلیدی را تعریف کنید و از محتوای درستی برای به اشتراک گذاری برای هرکدام از آنها استفاده کنید.
۶- الهام بگیرید
خاص بودن پیج شما در موفقیت بازاریابی شبکه های اجتماعی اهمیت زیادی دارد اما میتوانید از افراد موفق در این زمینه الهام بگیرید.
داستان موفقیتها در شبکه های اجتماعی
میتوانید در تمام شبکه های اجتماعی نمونههای موفق و چگونگی استفاده تأثیرگذار این افراد و شرکتها از این شبکهها را پیدا کنید.
اکانتها و کمپینهای برنده جوایز
همچنین شما میتوانید برندههای جوایز Facebook و The Shorty Awards را به عنوان افرادی موفق به همراه کارهایشان ببینید.
از فالوئرهایتان خود بپرسید
میتوانید از فالوئرهایتان اطلاعات لازم را به دست بیاورید. میتوانی از آنها بپرسید که چه انتظاری از شما دارند و به دنبال چه نوع محتوایی هستند. سپس میتوانید آنچه از شما خواسته شده را در دسترس آنها قرار دهید که باعث بیشتر شدن رضایت فالوئرها از شما و جذب فالوئرهای بیشتر شوید.
۷- برای محتوای خود برنامهریزی داشته باشید
زمان به اشتراک گذاشتن محتوا به اندازه داشتن محتوای خوب مناسب است تا بیشترین تأثیر را داشته باشد. برنامهریزی زمانبندی نیاز به زمانی برای ارتباط با فالوئرها نیز دارد.
ساختن یک برنامه مشخص برای اشتراک گذاری
برنامهای که در آن مشخص شده باشد که چه نوع محتوایی را در چه زمانی و در کدام شبکه اجتماهی قرار دهید که شامل پست های روزانه و کمپین های تبلیغاتی شما باشد تا به کار شما نظم بدهد و آن را تأثیرگذار کند. برای مطالعه در مورد زمان مناسب برای ارسال پستها در شبکه های اجتماعی این مقاله را در بلاگ آژانس دیجیتال لاوان بخوانید.
برای پست های خود هدف گذاری کنید و برای آنها برنامه داشته باشید
تعیین کنید که با کدام محتوا میخواهید به کدام هدفتان برسید؛ به عنوان مثال ممکن است بخواهید ۵۰ درصد از محتوای شما به ترافیک در وبلاگ تبدیل شود، ۲۵ درصد از محتوای شما از منابع دیگر به اشتراک گذاشته شوند، ۲۰ درصد به اهدافِ مثل فروش تبدیل شود و ۵ درصد نیز راجع به شرکت و اهداف آن توضیح بدهد.
اگر تجربهای در این زمینه ندارید میتوانید از قانون سادهی ۸۰-۲۰ استفاده کنید:
۸۰ درصد از محتوای شما باید به صورت اطلاعرسانی، آموزشی و سرگرمی باشد.
۲۰ درصد از محتوای شما باید به محصولات و یا شناسایی برند شما بپردازد.
۸- بررسی، آنالیز و بروزرسانی استراتژی بازاریابی شبکه های اجتماعی
استراتژی بازاریابی شبکه های اجتماعی اهمیت زیادی برای کسبوکار شما دارد اما قطعاً در اولین روز برنامهریزی نمیتوانید ایدهآلترین برنامه را طرحریزی کنید، برای همین لازم است تا همینطور که جلو میروید کارهای خود را آنالیز کنید. ممکن است بعضی از استراتژیهای شما آن طور که پیشبینی میشد موفقیت آمیز نباشند و یا بعضی از آنها بسیار موفق تر از آنچه که تصور میکردید باشند.
داده های خود را دنبال کنید
علاوه بر آنالیز وضعیت شبکههای اجتماعی، میتوانید مشخص کنید کدام پست، کاربران را به وبسایت شما آورده است.
ارزیابی کنید و تست کنید
زمانی که اطلاعات کافی از عملکرد خود به دست آوردید، میتوانید پستها و کمپینهای مختلف را امتحان کنید. ادامه این روند باعث میشود که بدانید برای کدام پلتفرم چگونه پستی بیشترین بازدهی را دارد.
پرسش از مخاطبان نیز میتواند راه مناسبی برای فهمیدن این امر باشد که آیا استراتژی شما جواب میدهد یا خیر.
از فالوئرهای خود بپرسید که آیا به خواستههای خود میرسند یا خیر. سپس به براورده کردن خواستههای انان بپردازید.
در فضای مجازی، همهچیز به سرعت در حال تغییر است. پلتفرم های جدید به وجود میآیند و پلتفرمهای قدیمیتر تغییر بزرگی را تجربه میکنند. تمام اینها بدین معنی است که استراتژی شما برای شبکه های اجتماعی نیز باید قابلیت تغییر با شرایط را داشته باشند.
زمانی که تغییری در استراتژی بازاریابی شبکه های اجتماعی به وجود آمد، تمام تیم مربوطه را مطلع کنید تا بتوانید با ادامه این روند بیشترین استفاده را از بازاریابی شبکه های اجتماعی ببرید.
منبع : آیمارکتور
با تشکر از پایگاه تخصصی اتاق فکر مدیریت ارتباط با مشتری
هرچقدر استراتژي جامعي براي بازاريابي داشته باشيد، باز از دانستن نكاتي جهت هدف گيري دقيق مشتريان محصولات و خدمات تان بي نياز نخواهيد بود. در ذيل هفتاد و سه نكته بازاريابي براي كليه كسب و كارهاي خرد و كلان ارائه مي گردد.
ايده هاي كلي
نگذاريد روزتان بدون پرداختن به حداقل يك فعاليت بازاريابي شب شود
درصدي از درآمد ناخالص خود را به عنوان بودجه ساليانه بازاريابي تعيين كنيد.
هر سال اهداف خاص بازاريابي را تعيين و هر سه ماه يك بار آنها را ارزيابي و تنظيم نماييد.
يك پوشه براي نگهداري ايده هاي بازاريابي اختصاص دهيد.
هر روز و هر ساعت كارت ويزيت را همراه تان داشته باشيد.
بازار هدف
نسبت به تحولاتي كه شايد روي بازار هدف، محصول يا استراتژي بازاريابي شما تاثير بگذارد، هوشيار باشيد.
مطالعات تحقيق بازاريابي درباره حرفه، صنعت، محصول و گروه هاي بازار هدف خود را بخوانيد.
آگهي هاي رقباي خود را گردآوري كنيد و با مطالعه آنها، اطلاعاتي درباره استراتژي، ويژگي ها و مزاياي محصولات آنها به دست آوريد.
از مشتريان بپرسيد چرا شما را انتخاب كردند و خواستار توصيه هايي براي بهبود كيفيت شويد.
از مشتريان سابق بپرسيد چرا شما را رها كردند.
توسعه محصول
يك محصول جديد ارائه دهيد.
نسخه اي ساده تر، ارزان تر يا كوچك تر از محصول خود پديد آوريد.
نسخه اي شكيل تر، گران تر، سريع تر يا بزرگتر از محصول خود ارائه دهيد.
آموزش ، منابع و اطلاعات
براي كاركنان خود يك صندوق پيشنهادات بگذاريد.
در سمينارهاي بازاريابي حضور يابيد.
كتاب هاي بازاريابي را بخوانيد.
مشترك نشريات مكتوب و اينترنتي بازاريابي شويد.
هرماه يك جلسه بازاريابي با كاركنان يا مباشران خود بگذاريد تا درباره استراتژي و وضعيت بازار بحث كنيد و ايده هاي تازه بگيريد.
يك مشاور بازاريابي جهت همفكري استخدام كنيد.
قيمت گذاري و پرداخت
ساختار قيمت گذاري تان را تجزيه و تحليل كنيد و ببينيد كجاي آن نياز به اصلاح و تنظيم دارد.
به مشتريان ثابت، هدیه دهيد.
در زمانهای خاص محصول ویژه با تخفیف ارائه نمایید.
ارتباطات بازاريابي
براي مشتريان كنوني و بالقوه تان يك خبرنامه منتشر كنيد.
بروشوري از محصولات و خدمات تان را چاپ كنيد.
همراه بروشورهاي خود يك برگه نظرسنجي بگنجانيد كه پول تمبرش را شما پرداخته ايد. بدين ترتيب مي توانيد بازخورد ارزشمندي از مشتريان دريافت كنيد.
يادتان باشد كارت ويزيت درون جعبه كارايي ندارد، حتما آن را پخش كنيد. به هر مشتري بالقوه دو كارت ويزيت و بروشور بدهيد تا يكي را نگه دارد و ديگري را به دوستانش بدهد.
براي هركدام از بخش هاي بازار هدف تان يك كارت ويزيت و بروشور خاص طراحي كنيد، (مثلا يكي براي سازمان ها و نهادهاي دولتي و يكي براي كاسب كارها و مصرف كنندگان)
يك پوستر يا تقويم با آرم شركت تان چاپ كنيد و به مشتريان هديه بدهيد.
روي سربرگ، برگه هاي فاكس يا صورتحساب، شعار يا جمله اي در وصف فعاليت خود به چاپ برسانيد.
در بروشورهاي خود نظرات مثبت مشتريان درباره كالا و خدمات خود را به چاپ برسانيد.
براي بازاريابي به شيوه پست مستقيم از پاكت هاي رنگي يا بزرگ استفاده كنيد تا كنجكاوي گيرنده را برانگيزد
رابطه با رسانه ها
از انتشار نشريات و سایت های جديد متوجه شويد تا اخبار خود را به رسانه و فرد مناسب بفرستيد.
در سایتها و فروم ها و رومه هاي عادي يا اقتصادي و نشريات تخصصي مطلب بنويسيد.
مقاله اي به قلم خود چاپ كنيد و نسخه هاي آن را براي همكاران تان بفرستيد و یا در فروم ها منتشر کنید
يكصدمين، پانصدمين يا يكصد هزارمين مشتري خود را در سایت خود معرفي كنيد.
يك جايزه ساليانه به راه اندازيد و آن را در بوق و كرنا كنيد. مثلا مي توانيد به بهترين كارمند سال شركت يا سازمان خود جايزه بدهيد.
اخبار خود را همراه عكس مربوطه به مطبوعات و سایتها بفرستيد.
مرتبا سایتها و رومه ها و مجلات را براي يافتن فرصت هاي روابط عمومي بخوانيد.
براي سایتها و مطبوعات مقالات راهنما» درباره حوزه تخصصي كسب و كارتان بفرستيد
خدمات مشتري و رابطه با مشتري
از مشتريان تان بخواهيد كه بازگردند.
تماس هاي تلفني مشتريان را بدون فوت وقت پاسخ دهيد.
روي دستگاه پيامگير تلفن، اطلاعات مهم مانند ساعات كار شركت، مكان و فرد پاسخگو را ضبط كنيد.
روي دستگاه پيامگير تلفن، پيامي بيادماندني يا نكته روز» را ضبط نماييد.
براي مشتريان تان نمايش يا هر رويداد جالب ديگر را سازماندهي كنيد يا بليت تئاتر و سينما و. برايشان بفرستيد.
در دفترتان با حضور مشتريان يك سمينار برگزار كنيد.
تشكرنامه هاي دستنويس خوش خط براي مشتريان بفرستيد. مي توانيد براي جشن تولدشان يا ساير مناسبت هاي سال، كارت تبريك ارسال كنيد.
مقالات جالب را كپي كنيد و همراه كارت ويزيت و بروان براي مشتريان كنوني يا بالقوه بفرستيد.
بخشي از وب سايت خود را به نظرات مشتريان اختصاص دهيد.
تبليغات
در فصل هاي اوج فعاليت تجاري براي كسب و كارتان تبليغ كنيد.
يك ایمیل و شماره تلفن راحت و بياد ماندني بگيريد.
براي سايت اينترنتي خود، آدرس بيادماندني انتخاب كنيد و آن را در كليه ارتباطات بازرگاني قيد نماييد.
از طريق پست مستقيم، كسب و كار خود را مشتركا با ساير حرفه اي ها تبليغ كنيد.
در يك دايركتوري ويژه يا كتاب زرد تبليغ نماييد.
در همه سایتهایی که تبلیغ رایگان میپذیرند تبلیغ کنید.
به منظور دستيابي به بازارهاي خارجي، آگهي دو يا چند زبانه چاپ كنيد. اين آگهي را در نشريه اي پرمخاطب قرار دهيد.
به مشتريان خود هداياي تبليغاتي نظير خودكار، پدماوس يا ماگ بدهيد.
درون پاكت نامه يا مرسولات پستي، چيزي برجسته بگذاريد تا كنجكاوي گيرنده تحريك شود.
برچسب هاي جالبي براي نصب روي شيشه اتومبيل طراحي و بين مشتريان توزيع كنيد.
آگهي هاي خود را كدگذاري و نتايج شان را دنبال كنيد.
حامي مالي يك مسابقه ورزشي يا برنامه راديويي و تلويزيوني شويد.
رويدادهاي ويژه
در دبيرستان ها سخنراني كنيد و به دانشجويان درباره حرفه آينده شان توصيه كنيد.
بخشي از وقت و پول خود را به سازمان هاي خيريه يا غيرانتفاعي اختصاص دهيد و نتايج آن را در مطبوعات و سایتها به چاپ برسانيد.
يك سي دي يا فيلم آموزشي درباره خدمات خود تهيه كنيد و رایگان توزیع نمایید.
كتاب تاليف كنيد
ايده هاي فروش
رومه ها و نشريات تخصصي را براي به دست آوردن فرصت هاي تازه تجاري و آگاهي يافتن از عزل و نصب هاي شركت ها بخوانيد.
شعارها و استراتژي هاي بازاريابي تان را به اطلاع وكيل، حسابدار، بانكدار، تعميركار و كانون تبليغاتي تان برسانيد و بدين ترتيب نيروي فروش خود را به رايگان گسترش دهيد.
ساعات فعاليت خود را افزايش دهيد.
حتي در ايام تعطيل گروهي را جهت ارائه خدمات به مشتريان اختصاص دهيد.
نمونه هاي محصولات خود را در دفترتان به نمايش بگذاريد.
به مشتريان سابق تلفن بزنيد , ایمیل بزنید و يا برايشان نامه بفرستيد تا آنها را دوباره جذب كنيد.
از طريق اينترنت سفارش بگيريد.
به مشتريان اينترنتي خود اطمينان دهيد كه سيستم امنيتي سايت شما قابل اعتماد است.
از زمان پاسخگويي به سفارش ها بكاهيد و روند سفارش مجدد را تسهيل كنيد.
نوشته : جويس بوسك Joyce Bosc
بر گرفته از : رومه تفاهم
انگیزه رفتار مشتری را بشناسید
آبراهام مازلو، نظریهپرداز کلاسیک مدیریت در هرمی سلسله مراتب نیازهای انسانی را بیان کرد. به اعتقاد او رفتار افراد در لحظات خاص تحت تأثیر شدیدترین نیاز قرار میگیرد. بنابراین هنگامی که نیازهای فرد از پایین هرم میشود، با ی هر نیاز سطح دیگری از نیاز جای آن را میگیرد و انگیزه فرد تغییر میکند.
این سطوح نیاز به ترتیب شامل نیازهای فیزیولوژیک (مثل خوب، خوراک و پوشاک)، نیازهای امنیت، سلامتی و اخلاقی، نیازهای علاقه به دیگران، ازدواج و پذیرش در اجتماع، نیاز به عزت نفس، اعتماد به نفس و احترام و در نهایت نیازهایی از قبیل معنویت، خود شکوفایی و… است.
ما از این هرم در بازاریابی و شناخت رفتار مشتری میتوانیم استفاده کنیم. برای مثال در صنعت مواد غذایی، محصولاتی برای پایین هرم داریم که صرفاً قصد رفع گرسنگی را دارند مثل برنج، نان، حبوبات و… همه افراد جامعه مخاطب چنین محصولاتی هستند چراکه گرسنگی پایهایترین نیاز انسان است. سطح بالاتر نیاز امنیت و سلامتی است، در این سطح است که محصولات رژیمی، ارگانیک و ویتامینها مخصوص به افرادی در سطح بالاتری از هرم مازلو تولید میشود. مشتریان این محصولات به سطح بالاتری از هرم مازلو تعلق دارند و طبیعتاً حاضر به پرداخت کمی هزینه بیشتر هستند تا از سلامتی و امنیت بیشتری بهره ببرند.
سطح دیگر پذیرش در اجتماع است، وجود رستورانها، کافیشاپها و بسیاری از مکانهایی که شاید فکر کنیم بعضی اوقات خیلی ضروری نیستند به این سطح تعلق دارد و به همین ترتیب در نزدیکی رأس هرم سطح عزتنفس قرار دارد. افراد این سطح علاقه دارند در دسته دیگری از مردم قرار بگیرند که تمایزشان مشخص باشد. وجود رستورانهای دارای حق عضویت و یا بسیار گرانقیمت که فرد را با طبقات دیگر کاملاً متمایز میکند به این سطح از نیاز مربوط است.
همانطور که در این مثال ملاحظه کردید نیازهای مختلف، انگیزههای مختلفی به افراد میدهد و این انگیزهها باعث رفتارهای خاص میشود. با شناخت نیازهای مشتری خود ابتدا تعیین کنید که او در هرم مازلو در چه سطحی از نیاز قرار دارد و سپس محصول یا خدمت خود را برای او بهبود دهید. اگر نمیتوانید نوع محصول یا خدمت خود را تغییر دهید؛ سعی کنید شیوه بازاریابی و معرفی آن را بهتر کنید. در بازاریابی سعی کنید امتیازات ویژهای را به مشتریان دائمی بدهید و آنها را نسبت به مشتریان دیگر متمایز کنید تا احساس خاص بودن به آنها دست بدهد. شرکتهای هواپیمایی، اینترنتی و مجلات به مشتریان خود امتیازات خاصی و دسترسی به امکانات خاصی میدهند که فقط مخصوص مشتریان دائمی است و مشتریان از وجود چنین تمایزی بسیار راضی هستند.
شرکت مریکل ویپ که زیرمجموعهای از شرکت فود کرفت (غول صنعت مواد غذایی) است در تبلیغی موفق اینگونه شعار میدهد : ما برای هرکسی نیستم” در واقع مانند برندهای لوکس و خاص میخواهد مشتریانش احساس منحصر به فرد بودن داشته باشند. البته کیفیت این برند نیز بسیار بالا است. توجه داشته باشید که شعار شما باید با واقعیت مطابقت داشته باشد وگرنه تأثیر مع خواهد داشت.
از احساسات مشتری غافل نشوید!
در شماره ۳۳۱ مجله موفقیت در مقالهام (چگونه با ۳ تکنیک، تبلیغات از پیش برنده بسازیم؟)درباره درگیر کردن احساسات صحبت کردم و میخواهم بیشتر در این خصوص توضیح بدهم. نزدیک به یک دهه قبل که دانشجو بودم در پایانه جنوب تهران منتظر اتوبوس برای سفر بودم که یک آقای دستفروش پیش من آمد. از ظاهرش نمیشد تشخیص داد که شغلش چیست، شروع کرد به معرفی خودش که اسم من حمید است، چند سال در یک شرکت حملونقل کار میکردم و دچار تصادف و مجبور به پرداخت دیه شدم. الآن چند ماه است که از زندان آزاد شدم و برای گذران زندگی فعلاً مشغول به دستفروشی هستم. اگر از من خرید کنید ۵۰% خرید شما سود من هست که میتوانم به خانه برای همسر و دخترم ببرم.
من از آن آقا دستمال و جاکلیدی و… خرید کردم در حالی که نیازی نداشتم. بعد از خرید احساس میکردم تأثیر زیادی در زندگیاش گذاشتهام و کمک کردهام دخترش شاد باشد. دلیل خرید من این بود که او فروشنده ابتدا احساسات من را درگیر کرد و توجه ام را کامل به خودش جلب کرد. اگر جلو میآمد که میگفت سلام آقا من تازه از زندان آزاد شدم، یک چیزی از من بخر! به احتمال خیلی زیاد به او میگفتم خیلی ممنون نیازی ندارم!
احساس دلیل اصلی خرید افراد است. دلایلی مانند ترس، احساس گناه، طمع، افتخار، عشق و… احساسات پایهای برای خرید هستند. به مثالهای زیر توجه کنید:
حس رقابت: دوست ما تلویزیون بزرگی دارد، پس ما یا باید مثل همان یا از آن بهترش را بخریم”
احساس تعلق به گروهی خاص: اکثر دوستانم تبلت دارند، منم میخواهم به آنها بپیوندم و مال خودم را داشته باشم.”
احساس تازگی (ء فوری): حس میکنم انرژیام پایین هست، یک چیز جدید حالم را بهتر میکند)
اولین بودن (رهبر بودن): من اولین نفری خواهم بود که در شرکت ساعت هوشمند میخرم”
مهمات شما به عنوان بازاریاب فهمیدن انگیزههای احساسی است که مشتری را به خرید محصول یا خدمت شما جلب میکند و یا درک احساساتی است که باعث میشود آنها از شما خرید نکنند. درگیر کردن احساسات کلیدهای دارد که باید در متنهای تبلیغاتی، رپورتاژهای خبری، سایت و معرفی محصول یا خدمت خود برای جذب احساس مشتری استفاده کنید. مثلاً:
نگران از دست دادن زمان خود نباشید” تبدیل میشود به از زمان خود به خوبی استفاده کنید”. جملات را با احساس خوب و مثبت بکار ببرید.
این گیرنده دیجیتال برای هر خانهای ضروری است” تبدیل میشود به همین حالا گیرنده دیجیتال داشته باشید”. به لحظه اکنون اشاره کنید و حس داشتن را تداعی کنید.
این تلویزیون ۸۰ اینچ عالی است” تبدیل میشود به ” این تلویزیون ۸۰ اینچ بسیار بهتر از تلویزیونی است که الآن دارید”. محصولتان را با زیرکی مقایسه کنید.
مطمئن باشید که شما هم با کمی زمان برای تمرین این مهارت و ایده پردازی درزمینه نگارش تبلیغات بهتر میتوانید فروش خود را به شکل چشمگیری افزایش دهید.
احساس خوب و دوست داشتنی برای مشتری ایجاد کنید
اکثر افراد وقتی محصولی را از بین چندین محصول دیگر انتخاب و خرید میکنند؛ فکر میکنند که آن را با منطق خالص انجام دادهاند. اما بارها شده است که خرید کردهایم و بعداً یک حس پشیمانی کوچک به ما دست داده که شاید بهتر از این محصول را هم میتوانستم بخرم و خوب بررسی نکردم، یا اینکه الآن یک چنین چیزی نیازی ندارم و … سپس با منطقمان خرید را توجیه کردیم و سعی کردیم از چیزی که خریدیم لذت ببریم و استفاده کنیم. جمله معروفی است که: ما با احساساتمان تصمیم میگیریم و با منطقمان سعی میکنیم آن را توجیه کنیم.
این اتفاق چگونه رخ میدهد؟ چگونه احساسات روی خرید تأثیر میگذارند؟ در حالی که ما به ویژگیهای محصول توجه میکنیم. در واقع احساس نقش غالب را بازی میکند. احساسات به خاطرات و تجربههای گذشته گریزی میزند و بر اساس آنها به هر یک از گزینههای موردنظر یک ارزش ذهنی اختصاص میدهد. شناخت تجارب مشتریان هدف نیز مهم است. به عنوان مثال اولین تولیدکنندگان شلوار جین بهخوبی تجربه مشتری خود را میدانستند، آنها آگاه بودند که کارگرها در معادن کالیفرنیا نیاز به لباس کار بادوام و محکم بودند، بنابرین محصول آنها دقیقاً مطابق باتجربه مشتریانشان بود.
در تحقیقی که اخیراً توسط بنیاد تحقیقات تبلیغات آمریکا انجام شده است، مشخص گردید که مشتریان توسط حس دوست داشتنی بودن” به سمت خرید یا علاقهمند شدن به برند یا محصول هدایت میشوند. یعنی اگر مشتریان از محصول به معنای عام کلمه خوششان بیاید و دوستش داشته باشند با احتمال بسیار زیادی خرید میکنند یا طرفدار آن برند میشوند. در تحقیق دیگری که روی ۳۴ تبلیغ تجاری انجام شد، مشاهده شد که ۸۰% تبلیغاتی که در حافظه مشتری میماند از ویژگی دوست داشتنی بودن برخوردار هستند و ۲۰% از تبلیغات دیگر ویژگیهای دیگری دارند. بنابراین شناخت سلیقه مخاطب از اهمیت ویژهای در ماندگار شدن در ذهن مشتری برخوردار است. برای ساخت تبلیغات دوست داشتنی ابتدا باید سطح نیاز مشتری را شناخت و احساسات او را به شکل مثبتی درگیر کرد.
منبع: مجله موفقیت – مسیر ذهنی
با تشکر از پایگاه تخصصی اتاق مدیریت ارتباط بامشتری
بسیاری از نظریهپردازان بزرگ دنیای مدیریت و کسبوکار بر این اعتقادند که بازاریابی و فروش نه مترادف و نه مکمل هم هستند و در برخی موارد میتوان یکی از آنها را مخالف دیگری درنظر گرفت. بیتردید اگر بازاریابی بهخوبی انجام شود، فروش به معنای واقعی کلمه غیرضروری خواهد شد.
در واقع فروش محصولات تولید شده زمانی ضرورت پیدا میکند که برای محصولات تولید شده مشتری مشخصی وجود ندارد و شرکت مجبور است برای درآمدزایی و بازگشت سرمایهاش به دنبال مشتری و خریدار محصولات تولیدیاش بگردد. درحالیکه بازاریابی درست و موفق میتواند شرکت را از فروش بی نیاز کرده و حتی برای محصولاتی که هنوز تولید نشدهاند یا در حال تولید هستند مشتریان و خریداران آماده و مشتاقی را دست و پا کند.
شاید برای شما هم جالب باشد که بدانید خاستگاه واقعی بازاریابی نوین نه در دنیای غرب بلکه مشرق زمین بوده است. برای اولین بار، یک ژاپنی، نه در این قرن بلکه در قرن هفدهم بازاریابی واقعی را ابداع کرد. او بازرگانی بود که با هدف متفاوتی از خرده فروشی، از حومه روستا، به توکیو آمد و دیدگاهی انقلابی درباره فروش داشت. این بازرگان از دو نظر با سایر بازرگانان متفاوت بود. اول اینکه یک نوع جنس نمیفروخت بلکه همه نوع کالایی را به فروش میرساند.
دوم، آنچه را میفروخت خودش تولید نکرده بود. او اجناسی را که مورد تقاضای مشتریانش بود از تولیدکنندگان مختلف میخرید و به دست آنها میرساند. در واقع او خود را مامور خرید آنچه مشتریانش میخواستند میدانست. بنابراین فعالیت این خرده فروش، متقاعد کردن مشتریان به خرید اجناسی که در دست داشت و باید آنها را میفروخت، نبود، بلکه ابتدا کشف اینکه مشتریانش چه میخواهند و سپس تهیه محصولات مورد نظر برای آنها.
بعدها این ایده به حدی در ژاپن گسترش یافت که منجر به ادغام شرکتها و مجموعههای خرده فروشی از این دست شد. ظاهرا، مفهومی مشابه در همان زمان در غرب شکل گرفت که ابتدا سبب تشکیل فروشگاههای عمومی در قرن نوزدهم و تبدیل آنها به فروشگاههای زنجیرهای نوین شد.اهمیت این قضیه آن بود که روند فوق فقط فروش نبود، چرا که در آن یک خردهفروش باهوش بازار را بررسی میکرد تا محصولاتی را خریداری کند که قبل از خرید، مصرف کننده متقاضی برای آنها وجود داشته است.
توسعه بازاریابی
قبل از آنکه این پیشرفت در بازار خردهفروشی رخ دهد، نوآوری و فناوری منجر به در دسترس قرار گرفتن کالاهای عمدتا نایاب شد، از این رو این خردهفروشان میتوانستند طیف وسیعی از محصولاتی را پیشنهاد دهند که به تولید انبوه میرسید. در غرب، فرآیند تولید با بروز انقلاب صنعتی سرعت چشمگیری گرفت و محصولاتی از همه نوع و تا حدی نایاب و گران به تولید انبوه رسیدندکه با قیمت کمتر به فروش رسیده و نهتنها در دسترس ثروتمندان، بلکه دردسترس طبقه متوسط و فقیر هم قرار میگرفتند.
گرچه، این موفقیت در تولید، مسائل دیگری را برای تولیدکننده به دنبال داشت از جمله اینکه تولیدکنندگان متمرکز بر تولید محصولاتی میشدند که کمترین هزینه را دربرداشته و بتواند حداکثر مقدار فروش را داشته باشد. با این روند فروش، چشماندازهای جدیدی در زمینه مزایای مالکیت معنوی و تولید برندها شکل گرفت.
نتیجه این شد که تولیدکنندگان و بازرگانان همه شروع به تأسیس بخشهای فروش کردند که مسوولیت فروش هر آنچه تولید میشد را به عهده داشتند. تمرکز روی محصولات و ترغیب به خرید و همینطور فروش رودررو، تبلیغات، بهبود فروش و سایر موارد به جزئی از فرآیندهای فروش و بازاریابی تبدیل شدند.
آنچه نوآوری مطرح شده از سوی تاجر ژاپنی را جالب توجه میکرد این بود که در قرن هفدهم برای نخستین بار، تاکید اصلی بر روی مشتری و نه محصول قرار گرفت. طبق این مفهوم جدید، فروشنده محصولاتی را ارائه میکرد که مشتری خواهان آنها بود و در نتیجه نیازی به تلاش برای فروش محصولات موجود نبود و برای کسب سود تنها نیاز به تحویل کالا بود. برای این کار، بازرگانان، سازندگان یا تولیدکنندگان ابتدا باید مشخص میکردند مشتری چه چیزی از آنها میخواهد و نیاز کنونی و آینده مشتری کدام است. این امر منجر به فناوریهای جدید و روشهای نوین تحقیق بازار شد و ابعاد گستردهتری به فرآیند بازاریابی بخشید. یکی از بزرگان دنیای بازاریابی گفته است: مهم نیست شما چه چیزی را میخواهید به فروش برسانید، بلکه مهم آن چیزی است که مشتری میخواهد از شما بخرد.» اخیرا پژوهشی در مورد علل افت فروش در صنعت موسیقی آمریکا انجام شد که به نتیجه جالبی منتهی شد: قضیه خیلی ساده است، استودیوهای موسیقی تلاش کردهاند آن چیزی را به بازار ارائه دهند که خودشان دوست دارند درحالیکه باید به مردم اجازه تصمیمگیری داد و سپس آنچه را آنها میخواهند به آنها داد.
بازاریابی اساس و بنیان هر تجارتی است
بهطور کلی باید دانست که بازاریابی چیزی بیش از یک عملکرد تجاری معمولی است. در حقیقت، بازاریابی اصلا تابع تجارت نیست، بلکه اصل و اساس هر عملکرد تجاری محسوب میشود و در نظر گرفتن آن معادل سایر حوزههای کاربردی نظیر تولید، اشتباه بزرگی میتواند باشد، چون بازاریابی در هر جنبه از کار تجاری نفوذ میکند. در واقع اهمیت بازاریابی زمانی بر همگان آشکار شد که شرکتها در سراسر جهان شروع به اضافه کردن بخشهای بازاریابی به سازمانهای خود کردند. به هر حال، تجربه نشان داده که گرچه بسیاری از شرکتها با مفهومی از بازاریابی موافق هستند که مشتری و خدمات مرتبط با آن را مشخص میکند، با این حال، اگر نگوییم همه اما بسیاری از شرکتها در عرصه عمل این واقعیت را فراموش میکنند.
شرکتها به شیوههای مختلف بازاریابی را در چارچوبهای سازمانی خود جای میدهند. برخی شرکتها یک بخش مجزا به نام بازاریابی به سیستم خود اضافه میکنند که مسوول تحقیقات و یافتن راهکارهای بازاریابی است، اما در واقع آنها بهعنوان زیرمجموعه مدیریت ارشد، بخشهای تولید یا بخش مجزای فروش عمل میکنند درحالیکه سایر شرکتها بخشهای بازاریابی و فروش را در همدیگر ادغام کردهاند. متاسفانه شرکتهای کمی برای ایده بازاریابی پایه در تجارت ارزش قائل هستند. از نظر صاحبنظران دنیای بازاریابی و مدیریت، این بازاریابی است که تجارت را به پیش میبرد و هر شرکتی باید قدرت ارائه کار را در بازار داشته باشد.
از شرکت آی بی اِم به عنوان نمونهای از قدرتنمایی در زمینه بازاریابی یاد میشود. این شرکت در سالهای نخست در مقایسه با رقبا موفقتر بود، چون که به مشتریان موجود و آنچه آنها میخواستند، توجه بسیار میکرد درحالیکه شرکتهای رقیب آی بی اِم نظیر یونیواک»، آر سی اِی» و جی ای» نه بر بازاریابی بلکه بر فناوری تاکید و توجه میکردند. درنتیجه، تمرکز آنها روی نوع محصول بود و نه نیاز و خواسته مشتری. و به این ترتیب آی بی اِم با توجه به رویکرد بازاریابی، بر بازار تسلط یافت و توانست به موفقیت چشمگیری در بازارهای جهانی دست یابد. اما سالها بعد بهدلیل مشکلات عدیده این شرکت در زمینه بازاریابی، رقیب نوظهور و خلاق آن یعنی شرکت اپل با درک این واقعیت که میلیونها نفر از مشتریان مشتاق خواهان خرید رایانه شخصی با قیمت مناسب هستند به بهترین نحو به نیازهای بازار واکنش نشان داد و به قدرت برتر دنیای کامپیوتر تبدیل شد.
تا چندی پیش بسیاری از شرکتهای هواپیماسازی به یک شیوه یعنی فروش به دولت، فعالیتهای بازاریابیشان را انجام میدادند. آنها بخشهای بازاریابی داشتند که کارکنان آن همه مهندس بودند و در هر بخش به عنوان کارمند و زیردست مدیر ارشد پروژه عمل میکردند. درحقیقت، همه بازاریابان این شرکتها، مهندسهای حرفهای بودند و نه بازاریابهای حرفهای. این بخشهای بازاریابی فقط دیدگاههایی را درباره آنچه مشتری میخواهد، به سایر بخشها ارائه میکردند و دیگر هیچ. و این اشتباه بزرگی بود که بسیاری از شرکتها مرتکب آن میشدند. در واقع بازاریابی و فروش مکمل همدیگر نبوده بلکه تقریبا عکس هم هستند هر چند که این ایده درظاهر غیرمنطقی به نظر میرسد.
در اینجا ذکر توضیحی در ارتباط با تعریف امروزی از بازاریابی ضروری به نظر میرسد. امروز بیشتر نظریهپردازان در این عرصه فروش را زیرمجموعه بازاریابی مینامند. نظریه بازاریابی که اخیرا پذیرفته شده شامل موارد زیر است:
استراتژی اتحاد شرکتی: استراتژی شرکت در رأس تمام امور شرکت قرار دارد و راهبرد بازاریابی یک رده پایینتر از آن است و باید از استراتژی شرکت حمایت کند. بر این اساس، وجود هر گونه ناهمگونی و تفاوت بین استراتژیهای بخش بازاریابی و استراتژی کلان سازمان و شرکت امری مردود و غیرقابل پذیرش خواهد بود.
استراتژی تعیین موقعیت در بازار: یک استراتژی متمایز بازاریابی تعیینکننده موقعیت شرکت در بازار رقابت است. این به معنای تعیین دلیل تفاوت محصول شما در مقایسه با محصول رقبا در ذهن خریدار است. جگوار، پورشه، مرسدس بنز، بی ام دبلیو و بسیاری از دیگر تولیدکنندگان خودرو، همگی ماشینهای اسپرت میفروشند اما محصولات هر کدامشان از دید مشتری، متفاوت هستند، حتی اگر دو مدل قیمت یکسان داشته باشند این به خاطر متفاوت بودن استراتژیهای بازاریابی هرکدام از این شرکتها است که پس از تحلیل و تحقیق بازاریابی بهوسیله آنها ارائه شده و راهی است برای متمایز ساختن یک محصول از محصولات رقیب.
استراتژی بازاریابی جایگاه ویژه: یک مورد دیگر در این زمینه عبارت است از تعیین جایگاه ویژه شرکت در بازار یا تمرکز بر بخش کوچکی از کل بازار. این استراتژی باید بهوسیله ردههای پاییندستی شرکت حمایت شوند. این سطح از استراتژیبندی را تاکتیکسازی استراتژیک و به این متغیرهای تاکتیکی چهار اصلِ پی» میگویند که شامل چهار عامل محصول، قیمت، مکان (یا توزیع) و بهبود است.در اغلب موارد، عملکرد خوب در یک سطح پایینتر میتواند بر تصمیمگیری ضعیف در یک سطح بالاتر غلبه کند، یعنی تاکتیکهای خوب بازاریابی میتوانند بر راهبرد بازاریابی ضعیف غلبه کنند.
به بیان دیگر اگر استراتژی یک شرکت، تعیین جایگاه ویژه بازار و فروش به مشتریان رده بالا باشد، دیگر تاکتیک قیمت پایین در چنین شرکتی محلی از اعراب نمیتواند پیدا کند و در نتیجه باید محصولات گرانقیمت خاص را برای مشتریان خاص و در فروشگاههای خاص عرضه کرد. در این الگو استراتژی و تاکتیک شرکت حول محور مشتریان رده بالا، قیمت نسبتا بالا، سود زیاد و توزیع محدود اما هدفمند شکل میگیرد تا شرکت بتواند به بهترین شکل بازار را در دست گیرد. در اینجاست که نظریه پیتر ثابت میشود که میگفت بازاریابی و فروش گاه عکس همدیگر هستند، چرا که همانطور که در این مثال دیدید بازاریابی درست و شناخت درست مشتریان خاص توانسته جبران محدود بودن فروش و توزیع را بکند و جایگاه ممتازی را برای شرکت رقم زده است. هنری فورد، بنیانگذار شرکت مشهور فورد، در اوایل قرن بیستم مدل معروف تی» این شرکت را برای پاسخ به تقاضای روزافزون ثروتمندان برای سوار شدن بر خودرویی اشرافی طراحی کرد و در تعدادی محدود روانه بازار کرد و توانست برای چند دهه در این زمینه یکهتاز بازار باشد. او بعدها کوشید تا با همین تاکتیک به سراغ بازار خودروهایی با قیمتهای متوسط و پایین برود که به شکستی فاحش برای آن شرکت منتهی شد. با توجه به تمام آنچه در این مقاله گفته شد میتوان سه نتیجهگیری کلی زیر را ارائه داد:
• یک راهبرد ضعیف بازاریابی را میتوان با کمک عملکرد یا تاکتیکهای بازاریابی خوب جبران کرد.
• بازاریابی و فروش ضرورتا مکمل هم نیستند حتی میتوانند عکس هم عمل کنند.
• هدف از بازاریابی، کاهش نیاز و اتکای شرکت به فروش است.
با این همه این مقاله قصد ندارد اهمیت فروش را نفی کند، چرا که تبلیغات، توزیع و فروش رودررو همه عواملی اساسی و تعیینکننده در موفقیت شرکتها هستند، بلکه از ما میخواهد تا درک کنیم بازاریابی عامل کنترلکننده هرتجارتی است و محوریت دارد و هدف آن غیرضروری ساختن .منبع:یایگاه تخصصی اتاق ارتباط بامشتری
تجارت همواره در حال تحول است و در پی آن، روشهای فروش نیز تغییر میکنند. دیگر جایگاه یابی و نوع کالا، مزیتی در بازار ایجاد نمیکند، چون همه چیز را میتوان تقلید کرد. به علاوه مشتریان آگاه ترند و توانایی انتخاب بیشتری نسبت به قبل دارند. بنابراین، چگونه میتوانید برای کسب و کار خود تمایز ایجاد کنید؟ چگونه میخواهید بیشتر از رقبایتان بفروشید؟
پیش از این، فروشندگان در ابتدا مطالبی درباره مشخصات، مزایا و قیمت محصول میآموختند و مهارتهایی در مورد معرفی کالا و خدمات و شیوه برخورد با اعتراض مشتریان کسب میکردند و سپس به بازاریابی محصول یا خدمت اقدام میکردند. اما امروزه روش فروش جدید و موثری جایگزین آن شده است.
نقش جدید فروشنده، کمک به مشتریان برای بهبود و توسعه کسبوکار آسان است که بهعنوان ارزش افزودهای برای آن کالا یا خدمت از آن یاد میشود. اکنون، فروش فقط به معنای تشخیص نیاز و چگونگی برآوردن آن نیست، بلکه به معنای مقصد و چگونگی کمک برای رسیدن به آن است. فروشنده جدید، یک متخصص، مشکل گشا است و نیز مدیر ارتباطات است. فروشنده، پیش از آنکه فقط یک فروشنده باشد، باید یک مرجع ارزشمند برای مشتریان باشد. در واقع، اگر تمام تلاش شما، فقط برای فروش کالا و خدمات باشد، تبدیل به یک موجود ترسناک خواهید شد. فروش در بازار پر شتاب و پر تلاطم امروز، نیاز به یک اعتقاد و بینش جدید دارد و باید با مشتری در دادو ستد بود، نه فروش صرف. بنابراین، برای محک زدن خود؛ از خویش بپرسید، در صورتی که چیزی برای فروش نداشتهاید، آیا باز هم مشتری شما را بهعنوان مشاور میپذیرد؟ دورههای آموزشی سنتی فروشندگی بر این نکته تاکید دارند که فروش باید مرحله به مرحله صورت گیرد. ولی این نکته را در نظر داشته باشید که مردم طبق الگوی خرید خود اقدام به خرید میکنند نه براساس الگوی فروش شما. برای اینکه فروش موثرتری داشته باشیم، فهم مراحلی که مشتری برای خرید طی میکند، حائز اهمیت است. اصل، بر شفافیت در فروش است. یک فروشنده موفق، باید درک روشنی از روان شناسی فروش داشته باشد.
مفهوم جمله مردم ابتدا شخص را میپذیرند و سپس کالای وی را میخرند» اهمیت این نیاز را آشکار میکند که شرکتها تشخیص دادهاند که باید رابطه مستمر و پیوسته با مشتری داشته باشند. این عبارت حاوی معنای پرباری در مورد نحوه صحیح مهارتهای فروش است. اساسیترین مهارتهای فروش که از شناسایی مشتری شروع میشود و تا مهمترین دلایل فروش کالا ادامه مییابد از نکات مهم است. علاوهبر این، مزیت رقابتی مربوط به مهارتهای فروش نیست، بلکه به انگیزه، اعتماد به نفس، اراده و پشتکار نیز برمیگردد. در کسبوکاری همانند ورزش، مهارت برای برنده شدن باید با اراده برای برنده شدن انطباق داشته باشد. ورزشکاران حرفهای این مفهوم را تمرینات استقامت روحی و ذهنی مینامند. آنچه واقعا اهمیت دارد این است که ذهن خود را چگونه بهکار میگیریم. وقتی این اصول برای قهرمانان ورزشی به اندازه کافی مفید است، تاثیر آن بر شما چگونه خواهد بود؟
هر صنعتی برای خود ابرستارههای فروش دارد. افرادی که به قله فروش میرسند، همکاران خود را شگفت زده میکنند برای آنها اهمیتی ندارد که وضعیت اقتصادی چگونه باشد یا رومهها در مورد صنعتشان چه مینویسند. ویژگی آنها پایداری است، بیوقفه کار میکنند و در مورد صنعتشان میآموزند و آموختههای خود را بهکار میبندند و فراتر از همه اینها تمرین میکنند که خود را از لحاظ روحی قوی کنند. مثل هر کس دیگری، شکست و لحظههای تریدی را تجربه میکنند ولی اجازه نمیدهند که این مسائل، آنها را وادار به عقب نشینی کند. همه ما روشهای فروش متفاوتی داریم اما بهترین کار این است که روش منحصربهفرد خود را در پیش بگیریم. فروش یک علم دقیق نیست. هیچ روش چندمنظوره، ایدهآل و دلچسب برای فروش وجود ندارد. رمز این کار در وجود شما نهفته است. هیچ ترفند و هیچ جادویی نمیتواند به شما کمک کند. فقط خودتان هستید که باید حداکثر تلاشتان را بهکار ببندید.
نویسنده : احمد رحمت خواه
استارباکس چون قهوه خیلی درجه یکی به مشتریانش می دهد معروف است؟ یا به خاطر حس لذتی که مشتری موقع نوشدن قهوه در مغازه استارباکس تجربه می کند؟ همه ما هزاران بار شنیدیم که مشتریان تاج سر ما هستند و همیشه حق با مشتری است و ….! اما واقعا چقدر در طول روز به این شعار عمل می کنیم؟
چند بار وقتی از تماس های مکرر مشتری عصبانی و کلافه شدیم باز هم لبخند می زنیم و با صبر و حوصله جواب سوالاتش را می دهیم؟
تقریبا اکثر محصولات تولیدی شرکت های مختلف کیفیت قابل قبول و استانداردی دارند و نقطه تمایز شرکت ها نه در محصولاتشان بلکه در نحوه سرویس دهی و مراقبت از مشتریان و درنهایت تجربه ای است که به مشتری منتقل می کنند.
هفته اول اکتبر، هفته ملی سرویس دهی به مشتریان” در امریکاست. گفتیم این بهانه خوبی است که ما هم نگاهی دوباره به نحوه سرویس دهی و مراقبت از مشتریان خودمان بیندازیم.
باید بدانیم که مشتریان، ما را فقط با رقبایمان مقایسه نمی کنند. بلکه با دیگر شرکت هایی که با آنها کار می کنند و بهترین تجربیاتشان از کار با آنها، مقایسه می کنند. برای مثال اگر شرکت تامین کننده مواد اولیه شان تجربه ای بی نظیر از سرعت و دقت در پاسخگویی به درخواست ها را به ایشان ارائه کند، از شما که شرکت طراحی وبسایت هستید نیز همان کیفیت سرویس دهی را انتظار دارند.
حال سه روش بسیار ساده برای شگفت زده کردن مشتریان را معرفی می کنیم:
از مشتریان تشکر کنیم! بله تشکر!
به مشتریان خوب خود ایمیلی ارسال کنید و یا حتی تماس بگیرید و صمیمانه از آنها تشکر کنید. برای مثال می توان چنین ایمیلی ارسال کرد:
آقای اکبری
مدیرعامل شرکت ….
امیدوارم که خوب و خوش باشید. من علی رحیمی هستم. ما تا به حال یکدیگر را ملاقات نکرده ایم اما من صمیمانه از این که شما همکاری می کنم خوشحالم و برایتان آرزوی موفقیت می کنم.
قربان شما
علی رحیمی»
منتظر تماس مشتری نشویم، ما به سراغش برویم
شما به عنوان کارشناس خدمات پس از فروش و یا پشتیبانی از مشتریان، براساس تجربه کاری خودتان مشکلاتی که احتمال پیش آمدن آنها بالا است را می شناسید. خیلی خوب است که این نوع مشکلات را مشخص کنید و پیش از آنکه برای مشتریان پیش بیایند، به مشتری اطلاع رسانی کنید و او را آموزش دهید. با همین تکنیک ساده می توانید به مشتری حس خاص بودن و مورد توجه بودن را منتقل کنید. با این کار به مشتری می گویید من اختصاصا حواسم به مشکلاتی که می توانست برای شما پیش بیاید، بود و به وقت و انرژی شما اهمیت دادم. مطمئن باشید که مشتری دیگر نمیتواند از شما جدا شود!
من هم مسئول مشتری دیگران هستم
تمامی افراد در شرکت شما باید به عنوان کارشناسان نگهداری و خدمت رسانی به مشتریان فعالیت کنند. پشتیبانی مشتریان اسم یک دپارتمان سازمانی نیست. بلکه یک فرهنگ سازمانی است که کلیه افراد و کارمندان یک شرکت را شامل می شود. اگر مشتری تماس گرفت و درخواست کمک داشت، سریع نگوییم ما مسئول پاسخگویی نیستیم. سعی کنیم دوستانه برخورد کنیم و تا جای ممکن سریع و دقیق به مشتری پاسخ دهیم. حتی خوب است پس از پاسخگویی به مشتری از مسئول مربوطه پیگیری کنیم و مطمئن شویم مشکل مشتری برطرف شده باشد.
منبع : سرونو
با تشکر از پایگاه تخصصی اتاق مدیریت ارتباط با مشتری
این بر کسی پوشیده نیست که کوکاکولا قدرت اول نوشیدنی در جهان است؛ همین قدرت و توان به این برندِ باارزش اجازه میدهد تا دست به اجرای ایدههای خلاقانه و البته گرانقیمت بزند. کوکاکولا در جدیدترین کمپین بازاریابی خود به سراغ محصول محبوب خود یعنی Diet-Coke رفته است.
در این کمپین ۲ میلیون بطری با طراحی منحصربهفرد از کوک دایت تولید شده است که هیچیک به دیگری شبیه نیست؛ بله، در کل دنیا شما تنها فردی هستید که صاحب این طرح میشوید.
این کمپین بازاریابی با شعار فوقالعاده بمان Stay Extraordinary » به وسیلۀ یک تکنولوژی جدید امکان چاپ یک طرح را روی یک بطری بهصورت جداگانه میدهد.
اجرای این کمپین با این هدف بوده است که به خریداران کوک دایت یادآوری کند که آنها فوقالعاده و منحصربهفرد هستند.
این کمپین البته بیشاز اینها بوده و افرادی که بطریهای خود را خریده بودند میتوانستند با سفارش طرحهای بطری خود یک لیوان با همان طرح دریافت کنند.
علاوه بر بطری و لیوان، موارد دیگری از جمله تیشرت، کیف و کاور آیفون نیز برای خریداران طراحی و به آنها عرضه میشد.
این کمپین باعث بالا رفتن فروش در بازه زمانی عرضه تا حدود ۳ درصد شد که نشان از تأثیر بالای این کمپین بازاریابی در فروش مستقیم دارد.
برای اینکه بیشتر با این کمپین آشنا شوید بهتر است ویدئوی مربوط به آن را مشاهده کنید:
منبع : imarketor
با تشکر از پایگاه تخصصی اتاق مدیریت ارتباط با مشتری
برندینگ شناسایی چیزهایی که به دنبال آن هستید و آوردن آنها به زندگی است.”
نویسنده این جمله معروف ناشناس است، اما به راحتی می توان آن را به هر شخصی نسبت داد که با موفقیت در ایجاد و توسعه یک برند همکاری داشته است.این جمله در واقع برند را از ابعاد ملموس آن مانند نام و لوگو به سمت و سویی سوق میدهد که توسط کارکنان، سفیر برند و اجرای موفق کاراکتر برند تعریف میشود.
امروزه برندها به طور فزایندهای خواهان اطمینان از این موضوع هستند که همه جنبه های برند از نام و لوگو تا کارکنان و مصرف کنندگان، در چهارچوب اخلاق، تاثیرگزار بوده و ارزش برند افزایش پیدا کند.
اما چگونه برندها میتوانند اطمینان پیدا کنند که اجزای لازم برای ارزشمند بودن در زندگی روزمره افراد را دارا هستند؟
برند را اولویت اصلی خود قرار داده و به آیندهی آن فکر کنید
وقتی صحبت از برند میشود، ایرادی ندارد اگر اکنون ندانید که برندتان چه مفهومی را قرار است منتقل کند. اما یافتن این موضوع باید اولویت اصلی شما باشد. سعی کنید حتما در این زمینه اینده نگر باشید و فقط به وضعیت حال حاضر خود اکتفا نکنید.
به زودی خواهید دید که تقریبا همه جنبههای برند در پروسه پیشرفت و توسعه کارتان تکمیل خواهد شد. پس باید بدانید که برندتان چگونه قرار است با مشتریان ارتباط برقرار کند. از خودتان بپرسید که چه ویژگی خاصی را در برند مد نظر دارید و سپس آن را با اهداف بلند مدت برندتان تطبیق دهید.
ارزش ها را بر اساس خصوصیات شخصی بنا کنید
اینکه شما خواهان چه چیزی هستید، چگونه رفتار میکنید و چه چیز برایتان مهم است، همگی ویژگیهای شخصی هستند که در هنگام توسعه و تکامل استراتژی برند، به عنوان اساس ارزش گذاری برند فعالیت میکنند.
این عناصر میتوانند در کنار هم باشند، چرا که هدف مشخصی را تامین میکنند. مانند قطعات یک پازل که در نهایت تصویر یک شخص و یا در این حالت، تصویر یک برند را میسازند. بنابراین زمانی که میخواهید ارزش پایه برای ساخت برندتان را ایجاد کنید، باید بدانید کدام ویژگی، شخصیت برند را توصیف میکند. سپس مهم ترین آن را به عنوان استراتژی توسعه برند خود در نظر بگیرید. این همان چیزی است که به برندتان واقعیت میبخشد.
به کارکنان خود ارزش بدهید
کارکنان شما مهم ترین حاملان برند شما هستند. این افراد کاملا در دید عموم هستند و قابلیت قدرتمند ساختن و یا تضعیف برندتان در دستان آنهاست.
بنابراین جایگاه برند و آموزش آن را باید در زودترین زمان ممکن آغاز کنید. اینگونه از همان ابتدا بذر برند کاشته شده و این زمان را دارید تا ویزگی های اصلی برند به تدریج جوانه زده و رشد کنند. با اینکار همهی ابعاد برندتان به خوبی شکوفا خواهد شد.
نویسنده: مهدیس سپاهی
باتشکر ازپایگاه تخصصی اتاق مدیریت ارتباط با مشتری
درباره این سایت